کد مطلب:129447 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

زهیر بن قین
زهیر بن قین بن قیس انماری بجلی از مردان بزرگ قبیله اش بود. میان آنان در كوفه سكونت داشت. او مردی شجاع بود. جایگاه بلند و فداكاری های جنگی او مشهور است. در سال شصت همراه خانواده اش حجّ گزارده و در راه بازگشت با حسین (ع) برخورد كرد... [1] پس به آن حضرت پیوست و با او همراه شد تا آن كه در كربلا در ركابش به شهادت رسید.

در زیارت ناحیه بر وی چنین درود فرستاده شده است:

سلام بر زهیر بن قین بجلی كه پس از آن كه امام حسین (ع) به او اجازه بازگشت داد گفت: به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد شد. آیا فرزند رسول خدا اسیر دست دشمنان باشد و من خود را نجات بدهم؟ خداوند چنین روزی را به من نشان ندهد.» [2] .

موضعگیری های زهیر بن قین از هنگام پیوستن به كاروان حسینی تا شهادت در ركاب آن حضرت چنان عالی است كه تاریخ پیوسته آن را یادآور می شود و نسل ها آن را می خوانند و در برابر این شخصیت والای اسلامی سر تعظیم فرود می آورند. در اینجا به چند مورد زیر اشاره می شود:

هنگامی كه كاروان حسینی به ذاحسن رسید امام (ع) برای یارانش خطبه ای خواند و طی آن فرمود: اما بعد، برای ما وضعیتی پیش آمد كه شما می بینید...» آنگاه زهیر برخاست و خطاب به یارانش گفت: آیا شما سخن می گویید یا من سخن بگویم؟ گفتند: شما سخن بگوی.

او پس از حمد و ثنای الهی گفت: بر هدایت خداوند باشید، ای فرزند رسول خدا، گفتارتان را شنیدیم. به خدا سوگند اگر دنیا برای ما سرای باقی باشد و ما درآن جاودانی باشیم، جز این كه با كمك و یاری تو از آن جدا گردیم، قیام با تورا بر اقامت در دنیا ترجیح می دهیم. آنگاه حسین (ع) برایش دعای خیر كرد.» [3] .


ابومخنف به نقل از ضحاك مشرقی گوید: چون شب دهم فرارسید، حسین (ع) طی خطابه ای به یاران و خاندانش چنین فرمود: اینك تاریكی شب فرارسیده است، آن را رهوار خویش گیرید و هركدام از شما دست یكی از خاندانم را بگیرد، چرا كه این قوم مرا می جویند.» آنگاه عباس و دیگر خاندان حضرت پاسخ گفتند و سپس مسلم بن عوسجه پاسخ داد... سپس ‍سعید پاسخ داد... آنگاه زهیر برخاست و گفت:به خدا سوگند دوست دارم كشته شوم و خاكسترم به باد داده شود، سپس هزار بار به همین صورت كشته شوم و خداوند با این قتل از جان تو و جان جوانان خاندانت دفاع كند. [4] .

ابومخنف به نقل از علی بن حنلة بن اسعد شبای، از كثیربن عبدالله شعبی بجلی گوید: چون برای رویارویی با حسین (ع) یورش بردیم، زهیربن قین سوار بر اسبی كه دمی پرمو داشت، غرق در سلاح سوی ما آمد و گفت: ای كوفیان از عذاب خدای برحذر باشید، برحذر! مسلمان برگردن برادر مسلمان حق دارد كه نصیحتش كند. تا هم اكنون، برادریم و تا هنگامی كه شمشیر میان ما و شما نیفتاده است، بردین و امت واحدیم! ولی آنگاه كه شمشیر افتاد، همبستگی از میان می رود و ما امّتی می شویم و شما امّتی! خداوند به وسیله فرزندان پیامبرش محمد(ص) ما و شما را به بوته آزمایش نهاد، تا ببیند كه چه می كنیم! ما شمارا دعوت می كنیم كه آنان را یاری دهید و از پشتیبانی عبیدالله زیاد سركش دست بردارید، چرا كه در دوران سلطه آنها چیزی جز بدی نخواهید دید. آنان چشمانتان را میل می كشند و دست ها و پاهایتان را می برند و پارسایان شما را مثله می كنند و بر شاخه های درخت آویزان می كنند و قاریانتان امثال حجربن عدی و یارانش و هانی بن عروه و نظایرش را می كشند.

مردم او را دشنام دادند و عبیدالله و پدرش را ستودند! و گفتند: به خدا سوگند از اینجا نمی رویم تا رئیس تو و همراهانش را بكشیم یا او و یارانش را نزد امیر بفرستیم!

زهیر گفت ای بندگان خدا، فرزندان فاطمه از پسر سمیه به یاری و دوستی سزاوارترند، اگر یاری اش نمی كنید، از خدا بترسید و او را مكشید، لااقل بین او و یزید


بی طرف باشید. به خدا سوگند كه یزید در فرمانبرداری شما بدون كشتن حسین (ع) نیز راضی است.

آنگاه شمر تیری براو افكند و گفت: خاموش باش كه خدای خاموشت گرداند! از پرگویی ما را خسته كردی!

زهیر گفت: ای پسر كسی كه ایستاده می شاشید، روی سخن من با تو نیست! تو حیوانی بیش نیستی، به خدا سوگند گمان ندارم كه دو آیه از كتاب خدا را بدانی، باخبر باش از زبونی در روز رستاخیر و عذاب دردناك.

شمر گفت: هم اكنون خداوند تو و رئیست را می كشد.

زهیر گفت: آیا مرا از مرگ می ترسانی!؟ به خدا سوگند، مرگ با او را از جاویدان بودن با شما خوش می دارم!

آنگاه رو به مردم كرد و با صدای بلند گفت: ای بندگان خدا، این بی ادب ستم پیشه و امثال او، شما را در دینتان نفریبند، به خدا سوگند مردمی كه خون فرزندان و خاندان محمد(ص) رابریزند و یاران و مدافعان حریمش را بكشند، به شفاعت او نخواهند رسید!

كسی از پشت سر ندا داد، ای زهیر، اباعبدالله می گوید: بازگرد، به جانم سوگند، اگر مؤمن آل فرعون قوم خویش را اندرز گفت و دعوت را به كمال برد، تو نیز این قوم را اندرز گفتی و به كمال بردی، اگر اندرز و ابلاغ سودمند افتد.» [5] .

زهیر پس از چندین حمله در میدان نبرد، خدمت اباعبدالله (ع) بازگشت و در حال خداحافظی با آن حضرت چنین سرود!



فدتك نفسی هادیا مهدیا

الیوم ألقی جَدّك النبیا



و حسناً و المرتضی علیّا

و ذالجناحی الشهید الحیا [6] .



ای هدایت گر هدایت شده جانم به فدایت، امروز جدّت پیامبر و حسن و علی مرتضی و صاحب دوبال، آن شهید زنده را دیدار می كنم.



[1] ر.ك: ابصار العين، ص 161.

[2] معجم رجال الحديث، ج 7، ص 295، شماره 4750.

[3] تاريخ الطبري، ج 3، ص 307، ابصارالعين، ص 162.

[4] رك، تاريخ الطبري، ج 2، ص 316، الارشاد، ص 215، ابصارالعين، ص 164.

[5] تاريخ الطبري، ج 3، ص 319، ابصارالعين، ص 165 - 166.

[6] ابصارالعين، ص 167.